جواب معرکه
بازهم بوی کتاب تازه
ماه مهر آمده اسـت
حسّ بیداری من چند برابر شده اسـت
قد کشیده اسـت مدادم امروز
بـه من امروز معلم میگفت:
بچه ها، هدف این اسـت اگر
تخته مدرسه ما سبز اسـت
ننویسیم دگر تخته سیاه
دفتر نمره بـه ترتیب الفباست ولی
زندگی یعنی، آن آخری اول بشود
معنی زندگی آنقدر بزرگ اسـت کـه ما
میتوانیم در آن، دفتر صد برگ شویم
دوم
بوی مهر، بوی مهربانی، بوی لبخند،
بوی درس و مدرسه و شوق کودکانه در پیاده روها،
بوی نمره های بیست،
بوی دفتر حساب و مشق های ناتمام،
بوی دوستی و محبت…
پاییز با خود شور می آورد و قاصدک ها خبر بازگشایی مدارس میدهند،
درختان آماده میشوند تا با شوق، برگ های رنگارنگشان را
چون کاغذهای رنگی بر سر کودکانی کـه مشتاقانه بـه مدرسه میروند بریزند
و سارها بر شاخه های انبوه درختان صف کشیده اند،
تا آوازهای گرمشان را بدرقه کنند
سوم
باز اول مهر اسـت و درونم فوران کرد
پیچیده مرا تنگ در آغوش زمان کرد
از دردِ چه نالیم کـه این اول مهر اسـت
با آمدنش کل جهان دل نگران کرد
چشمم بـه یکی عقربه از ساعتم افتاد
با آمدنش عقربه را پُر نوسان کرد
گنجشک بترسید، و آهو بـه زمین خورد
با آمدن از اوج مرا غرق فغان کرد
از بام بـه چاه آمد و از عرش بـه فرشی
بس ناله و آشوب بـه جان پسران کرد
از خرج مدارس و کتابش همه ی نالان
از حمله سختی کـه بـه جیب پدران کرد